كاش مي شد كه كسي مي آمد
اين دل خسته مارا، مي برد
چشم مارا مي شست
راز لبخند به لب، مي آموخت
كاش مي شد كه به انگشت، نخي مي بستيم
تا فراموش نگردد كه هنوز انسانيم
قبل از آني كه، كسي سر برسد
ما نگاهي به دل خسته خود مي كرديم
شايد اين قفل، به دست خود ما باز شود
پيش از آني كه به پيمانه دل، باده كنند
همگي
زنگ پيمانه دل، مي شستيم
« كاشكي »، واژه دردآور اين دوران است
« كاشكي »، جامه اميدي است
كه تن حسرت خود، پوشانديم
كاش مي شد كه كمي
لااقل
قدر وزن پر يك شاپرك، ما مسلمان بوديم
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سلام دوست گل و عزيزم[لبخند]
من وبلاگمو آپ کردم و شايدم آخرين آپ قبل از امتحانها و شايدم زندگيم باشه[لبخند]
بهم يه سري بزن[لبخند]شايد اگه نيومدي و ارزو نکردي ضرر کني[لبخند]
به هر حال منتظر حضورت هستم[لبخند]اگه ما را قابل دونستي يه سر بزن[لبخند]
اگرم منو لينک نکردي لينکم کن و بهم بگو نا منم شما را لينک کنم[لبخند]
شايد اينجوري هم ديگه را فراموش نکنيم[لبخند]
واسه ما هم دعا کنيد[لبخند]
يا علي[بوسه]
[گل][لبخند]